لاکی یوگی (معصوم)
قصه من
تو این سه تا ویدیو براتون میگم که چطور آهسته و پیوسته قدمهای شناخت و تغییر خودم و بدنم رو با کمک کوه، طبیعت، یوگا و تماشا دارم طی میکنم و چطور درمان سرطان شد انگیزهای برای مربی شدنم. چه راههایی رو رفتم و چی شد که اسمم شد لاکییوگی.
لوی
لوی سگ مهربون و رفیق همراهمه که در نقش کمک مربی عشق میده.
من همیشه فکر میکردم یوگا کلا مدیتیشن هست و اصلا به عنوان ورزش قبولش نداشتم. اولش بخاطر اینکه از شلوغی دنیا و خستگی افکارم جدا بشم و به دنیای جادویی معصوم نزدیک بشم تصمیم گرفتم توی کلاسها شرکت کنم ولی وقتی جلسه اول با خستگی فراوااان و بدن درد زیاااد رسیدم خونه فهمیدم همه تصوراتم اشتباه بود
با گذر از هر جلسه بیشتر متوجه میشم که با اینکه سالها به بدنم کم توجهی کردم چقدر داره باهام همراهی میکنه و هر هفته که درد و خستگی کمتر میشه یوگا چقدر لذتبخش تر میشه ، و باورم نمیشه درد شانه و گردنی که بخاطر کار اداری سالها همراه خودم میکشیدم و دیگه جزئی از زندگیم شده بود کلا از بین رفته
، سگ مهربونش، شد همراه من برای مواجهه با یکی از بزرگترین ترسهای زندگیم.


